English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (5705 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
epitomised U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomises U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomising U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomize U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomized U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizes U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizing U صورت خارجی به چیزی دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
incarnate U صورت خارجی دادن
exteriorization U صورت خارجی دادن به
inventory U از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
incarnation U صورت خارجی
incarnations U صورت خارجی
imbody U صورت خارجی
materializes U صورت خارجی بخود گرفتن
materialised U صورت خارجی بخود گرفتن
materialises U صورت خارجی بخود گرفتن
materialising U صورت خارجی بخود گرفتن
materialized U صورت خارجی بخود گرفتن
materialize U صورت خارجی بخود گرفتن
materializing U صورت خارجی بخود گرفتن
bussed U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bussing U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
buses U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
busses U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
busing U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bused U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bus U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
highway U باس ای که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل خارجی منتقل میکند
highways U باس ای که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل خارجی منتقل میکند
bussing U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
buses U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
busing U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bus U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bussed U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
busses U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bused U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
positive externalities U صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
skew U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skewing U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skews U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
diagrams U رسم چیزی به صورت نقشه یا جدول
diagram U رسم چیزی به صورت نقشه یا جدول
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
apply U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applies U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applying U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
effectuate U انجام دادن صورت دادن
stat [on something] U واقعیت ها به صورت اعداد [مربوط به چیزی] [اصطلاح روزمره]
exterior angle U زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
external symbol dictionary U فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
impurity U جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
indicator U چیزی که وضعیت فرآیند را نشان دهد. معمولا با صورت یا نور
put into effect U صورت دادن
actualise [British] U صورت دادن
make something happen U صورت دادن
carry into effect U صورت دادن
put inpractice U صورت دادن
to put in to shape U سر و صورت دادن
put ineffect U صورت دادن
carry out U صورت دادن
implement U صورت دادن
carry ineffect U صورت دادن
actualize U صورت دادن
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
furbishing U صورت تازه دادن به
organizing U سرو صورت دادن
organising U سرو صورت دادن
to give an examination U صورت امتحان دادن
organize U سرو صورت دادن
organizes U سرو صورت دادن
furbishes U صورت تازه دادن به
transfigure U تغییر صورت دادن
transfiguring U تغییر صورت دادن
furbished U صورت تازه دادن به
organises U سرو صورت دادن
furbish U صورت تازه دادن به
transfigured U تغییر صورت دادن
transfigures U تغییر صورت دادن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
foreign exchange U پول خارجی ارز خارجی
outwork U استحکامات خارجی دژ سنگرهای خارجی
idealized U بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealising U بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealised U بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizing U بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealises U بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
exteriorize U بصورت فاهرفهمیدن یا فهاندن صورت فاهر یا وجودخارجی دادن
idealizes U بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealize U بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
bind U چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
binds U چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
duble option U خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
To let something slip thru ones fingers . U چیزی را از کف دادن
string out <idiom> U کش دادن چیزی
wilson U پرش از لبه خارجی یک اسکیت و چرخش کامل در هوا وبازگشت روی لبه خارجی اسکیت دیگر
external diseconomies U عوامل زیان اور خارجی عوامل نامطلوب خارجی
locus in quo U جای رخ دادن چیزی
boosting U افزایش دادن چیزی
measure U توقف رخ دادن چیزی
pushed U چیزی را زور دادن
to rent out something U اجاره دادن چیزی
to hire out something U اجاره دادن چیزی
to put in U گماشتن در [در چیزی جا دادن]
to cut something U چیزی را کاهش دادن
prevent U توقف رخ دادن چیزی
preventing U توقف رخ دادن چیزی
to cut down [on] something U چیزی را کاهش دادن
prevents U توقف رخ دادن چیزی
boosted U افزایش دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] U کرایه دادن چیزی
boosts U افزایش دادن چیزی
to cut back [on] something U چیزی را کاهش دادن
to let something on a lease U اجاره دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] U اجاره دادن چیزی
to hire out something U کرایه دادن چیزی
to rent out something U کرایه دادن چیزی
to let something on a lease U کرایه دادن چیزی
push U چیزی را زور دادن
put in U قرار دادن چیزی در
boost U افزایش دادن چیزی
integrate U درشکم چیزی جا دادن
to book something U چیزی را سفارش دادن
integrating U درشکم چیزی جا دادن
hand in <idiom> U به کسی چیزی دادن
to pass somebody something U به کسی چیزی دادن
to hand somebody something U به کسی چیزی دادن
to plug in U گماشتن در [در چیزی جا دادن]
to buoy something [up] U به کسی [چیزی] دل دادن
to smell [of] U بوی [چیزی] دادن
integrates U درشکم چیزی جا دادن
give away <idiom> U دادن چیزی به کسی
prevented U توقف رخ دادن چیزی
reimburses U خرج چیزی را دادن
to lean against something U پشت دادن به چیزی
pushes U چیزی را زور دادن
reimbursed U خرج چیزی را دادن
reimburse U خرج چیزی را دادن
reimbursing U خرج چیزی را دادن
redo U انجام دادن مجدد چیزی
to fire up something U با تحریک چیزی را افزایش دادن
redid U انجام دادن مجدد چیزی
to bring down somebody [something] U کسی [چیزی] را شکست دادن
embowel U در شکم چیزی قرار دادن
finishes U انجام دادن چیزی تا انتها
finish U انجام دادن چیزی تا انتها
to equip something U چیزی را ساز و برگ دادن
settle a score with someone <idiom> U عین چیزی را به کسی پس دادن
redone U انجام دادن مجدد چیزی
pitch in <idiom> U به چیزی پول یا کمک دادن
redoing U انجام دادن مجدد چیزی
hard on (someone/something) <idiom> U آزار دادن کسی یا چیزی
redoes U انجام دادن مجدد چیزی
to p athing to a person U کسی را از چیزی بهره دادن
contains U قرار دادن چیزی در درون
to permit somebody something U به کسی اجازه چیزی را دادن
contain U قرار دادن چیزی در درون
catch up with (someone or something) <idiom> U وقف دادن به کسی یا چیزی
movement U تغییر دادن محل چیزی
to give somebody [something] a helping hand U به کسی [چیزی ] یک دست دادن
representation U عمل نشان دادن چیزی
to put something to the vote U درباره چیزی رای دادن
to get something to somebody U تحویل دادن چیزی به کسی
to make out someone [something] U تشخیص دادن کسی [چیزی]
representations U عمل نشان دادن چیزی
to weigh in [on something] U تذکر دادن [در مورد چیزی]
to cause the downfall of somebody [something] U کسی [چیزی] را شکست دادن
move U تغییر دادن محل چیزی
advances U حرکت دادن چیزی به جلو
transfuse U چیزی را نقل وانتقال دادن
setover U روی چیزی قرار دادن
prevention U مانع رخ دادن چیزی شدن
advancing U حرکت دادن چیزی به جلو
advance U حرکت دادن چیزی به جلو
to discern someone [something] U تشخیص دادن کسی [چیزی]
overglaze U روی چیزی را لعاب دادن
to jump at something [colloquial] U به چیزی واکنش نشان دادن
moves U تغییر دادن محل چیزی
to atone for something U کفاره دادن برای چیزی
moved U تغییر دادن محل چیزی
to make amends for something U کفاره دادن برای چیزی
contained U قرار دادن چیزی در درون
to drop something off [at someone's] U چیزی را [به کسی ] تحویل دادن
pans U حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan U حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
1چیزی که عوض داره گله نداره
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com